رازهای کربلا

ساخت وبلاگ

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد +دانلود عکس – عطر قرآن

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم‌نم به خروش آیم و هِق‌هِق بنویسم

دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لب‌های تو لب‌های فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است

از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دل‌ها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت

صد حیف که آن یار وفادار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

انگار که در علقمه غوغا شده آری
خون‌بارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

این قافله را قافله‌سالار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غم‌انگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!

عباس‌ترین حیدر کرار نیامد
عباس علی ساقی و سردار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»

.

.

.

«کآش منم نیامدنی بودم»

پریشان...
ما را در سایت پریشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ezera9 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 12:19