فردا
ساعت هشت و نیم صبح
قاضی بر محکمه ای می کوبد
و صدا ها خاموش
هق هق دخترکی از سر ترس می افتد...
فردا
حادثه ای در پیش است
همین
پ ن : اگه فاصله افتاده .. اگه من از خودم "دورم" ... ... تو منو برگردون ... به خطی که لایقش هستم
پ ن : گلادیاتور ! شمشیری آخته را بی نیام در دست می فشارد ... دلش جنگیدن نمی خواهد !!
پ ن : دلم میخاد اونقدر بیکار باشم که حوصلم سر بره